سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پنـ5ـج دری
تاریخ : سه شنبه 93/10/9 ساعت 9:11 ع توسط : کریم ضیایی

تنها چند قسمتی از سریال پرده نشین گذشته بود که به پیشنهاد همسر مکرم به نظاره دسترنج آقای بهروز شعیبی نشستم.

 

شاید هنوز معلوم نبود که این سریال مستقیما می خواهد به روزمره یک خانواده روحانی بپردازد و نه الزاما روحانیت و یا حوزه ها. آن هم درگیریها و مشکلات خانوادگی و اجتماعی خانواده ای که هر روز تمام زندگی اش از دید مردم شهر کوچکی می گذرد. شهری که در کشور ما کم نیست. و این بار از لنز دوربینها با تفاوتی چشمگیر از دیگر آثار در این حیطه و از جنس طلا و مس.

 

نقد پرده نشین

 

برخی از متدینین تا متوجه داستان شدند در ابتدای امر موضع گرفتند. از جمله دیداری که با یکی از رفقا داشتم که با شدت و حدتی سریال ندیده را شروع به نقد کرد. حتی بعضی آن را تطهیر برخی آقا زاده ها دانستند که اتفاقا از خانواده روحانی هستند و آن را بازتاب خانواده های مذهبی جامعه دانستند و معتقد بودند که نویسنده خواسته است مسیر فرزندان روحانیت را از ایشان جدا کند.

 

البته باید حق می دادیم به این نقدها . چرا که با این مسیری که گروه فیلم و سریال کشورمان برای ساخت این دست فیلمنامه ها درباره یک قشر خاص رفته بودند و دید منفی جامعه دینی نسبت به این دست کارها، این موضع گیری ها پُر بی جا هم نبود.

 

چرا که تا الان اکثر فیلمها و سریال ها با دید طنز و حتی تمسخر ساخته شده بود . در ابتدا، همه این سریال را در ردیف مارمولک ، زیر نور ماه و حتی سریال دودکش می شمردند.

 

این جا دزد سریال های کمدی که هنوز خاطره اش از ذهن بیننده بیرون نرفته نقش روحانی مهاجر این شهر کوچک را بازی می کرد و در فیلم های قبلی دزدی بود که لباس روحانیت را ربود . حتی در یک سکانس لباس روحانیت ربوده شد و سوء استفاده هم شد. که البته چه خوب به بیننده القاء می کند که ممکن است برخی این لباس را دزدیده باشند.

 

یکی از مواردی که حتما در سالهای اول طلبگی، طلبه ها در درسهای اخلاق یاد می گیرند نقل آیت الله العظمی بروجردی است . به ایشان عرض کردند: طلبه ای دزدی کرده است و ایشان فرمودند که طلبه دزدی نمی کند. این دزد است که آمده طلبه شده است.

 

بسیاری از نقدها و جلسات و حتی مصاحبه های گروه سازنده را پی می گرفتم و انصافا موردی هم نیافتم که توهین فاحشی کرده باشد. هر چند که این موشکافی الزاما نه برای یافتن اشکال بود بلکه دیدن زندگی خودم را از دید نویسنده ای که حتی شبی حجره نشینی نکرده و شاید با طلبه ای هم سپری نکرده است.

 

تنها نکته ای که کمی مزاجم را تلخ نمود بعد از اتمام سریال و آنهم در جلسه تجلیل از بازیگران و سازندگان این سریال بود. تصاویری که از آقایان و خانمهای بازیگر این مجموعه در سایت ها ی خبری منتشر شد خلاف جریان یک ماهه سریال پرده نشین بود.

 

شاید مردم فراموش کرده بودند که واقعا این آقا رحیم که مردم یک ماه با او ارتباط برقرار کردند و شاید با روضه ناحیه ی او گریستند، آن کسی نبود که می پنداشتند. و از خانم هایی که در بیت یک عالم بودند توقع بی حجابی نداشتند.

 

تا اینکه امروز خبری دیدم که یکی از مراسمات تجلیل از دست اندرکاران سریال، در مدرسه علمیه ای در تهران برگزار شده بود.

 

آنچه که تمام حرف من بود و لفظی برای بیان آن نیافته بودم را در کلام استاد اخلاق آن مدرسه یافتم. ایشان فرموده بود:

 

«وظیفه طلبه، روحانی بودن است و نه بازیگری. طلبه اگر روحانی بشود می‌تواند اثر بسیار زیادی در جامعه خود داشته باشد. این سریال در واقع نمایشی از زندگی طلاب بود اما شما سعی کنید روحانی واقعی باشید، یک طلبه باید رفتار و کردارش انسان ساز باشد .

 

اما مطلب مهم عمل خود روحانی است. طلبه ها باید سبب افزایش آبروی روحانیت باشند، در واقع شما مربی جامعه هستید؛ باید به آن چه یاد می گیرید عمل کنید و روز به روز عمل خود را قوی تر کنید که در آینده بتوانید دردی از جامعه دوا کنید.»

 

و من می گویم: کار برای داریوش ارجمند بعد از بازی نقش مالک سخت شد. چون هنوز هم او را با نام مالک می شناسند.

 

کاش بازیگران  کمدی های گذشته که از قضا نقش اولهای مجموعه را هم بر عهده دارند مراقب شخصیت شهیدی ها و مهدوی های کسب کرده و انتخاب بازی آینده خود و عکسهایی که از آنها منتشر می شود باشند تا تاثیر یک ماهه این مجموعه در جامعه، خدای ناکرده اجتماع را به سمت اباحه گری نبرد.

 

یعنی مردم باور کنند، می شود شبی بازی طلبگی کرد و شبی دیگر بازی دیگری.




برچسب ها : مدرسه  , شهر  , دین و مذهب  ,


      
تاریخ : جمعه 93/9/7 ساعت 6:19 ع توسط : کریم ضیایی

یکی از دوستان تعریف می کرد:

 

تابستان بود و هوا خیلی گرم. اخبار از شیوع «وبا» خبر می داد . شاید روزی نبود که تذکری نسبت به مصرف سبزیجات و شستن دستها و ... نمی دادند.

 

حتی اغذیه فروشی ها هم برایشان مصرف سبزی در خوراکی هاشان ممنوع شده بود. قیمت سبزیجات ارزان شده بود. دسترسی راحت بود و مشتری کم.

 

به بازارچه رسیدم و یک کیلو سبزی خواستم . انگار دنیا را به مغازه دار دادند. فورا یه کیلو که چه عرض کنم شاید حتی بیشتر کشید و بندی بست و روزنامه دورش و گذاشت تو پلاستیک. حتی تا دم در غرفه اش من رو بدرقه هم کرد.

 

تا از بازارچه بیرون اومدم هنوز پاهام رو روی موزاییک پیاده رو نذاشته بودم که یکی با تعجب بهم گفت آقا سبزی خریدی ؟

 

چند قدمی دور نشده بودم که دومی اومد از کنارم رد بشه گفت آقا خیلی مراقب باشد می گن وبا شایع شده.

 

قدم سوم و تذکر سومی.  به قدر هر قدم تذکری .دیگه حوصلم سر رفته بود. از همه شاکی شده بودم.

 

رسیدم به میدان و یه دوست قدیمی را دیدم . بعد از سلام بی درنگ گفت فلانی از تو بعیده مگه سر جون خودت و خونوادت سیر شدی ؟! یا نکنه اخبار رو نمی شنوی ؟!

 

من که کاسه صبرم لبریز شده بود شاید با یه لحن تند بهش گفتم رفیق تو دیگه نگو ! کاش یه پاکت سیاه یا پارچه بود این سبزی ها رو مخفی می کردم.

 

امروز دلم به حال این زبون بسته ها سوخت، گفتم حیوونکی ها رو چند برگ سبزی بهشون بدم . آخه این پرنده های کوچولو چند روز بود سبزی نخورده بودند.

 

بلا تشبیه سبزی و سبزی فروش، در جامعه ما، ممنوعه ای است که دین ممنوع کرده است: گناه .

 

دسترسی به آن آسان و عرضه ی آن در هر غرفه شیطانی بسیار و حتی برخی حراج می کنند . بسته بندی آن را زینت می دهند . و شیطان آن را رنگ و لعاب می دهد. «و زین لهم الشیطان اعمالهم»

 


 


 


 

فکر کردم راستی چه می شد همه جامعه نسبت به همه بدیها واکنش نشان بدهند. به حدی که کسی سبزی خریدن که هیچ، دیگر جرات گناه درجامعه را نداشته باشد.

 

اگر به محض اینکه کسی نگاه آلوده ای داشت ، تا قدم سوم سه بار تذکر می گرفت و اگر کسی صدای ناهنجار از ماشینش بلند بود تا ماشین سومی تذکر می دادند. تا کسی خلاف می کرد همه به او اخطار می دادند ، دیگر هیچ کس جرات خلاف و گناه نمی کرد و سعی در رفعش می کرد.

 

در جامعه ما گناه تحقیر نمی شود و تذکر نمی گیرد که هیچ ، حتی رواج پیدا می کند. تقلید هم می شود. زینت هم می شود . دفاع هم می شود .

 

غافل از اینکه اگر امر به معروف و نهی از منکر فراموش بشود و دیگر هیچ کس حاضر به تذکر نباشد ، به بیراهه ای می رویم که بازگشت از آن بیراهه خیلی خیلی سخت می شود .

 

چقدر خوب است آنچنان که همه تذکر سلامتی و نخوردن نمک و روغن و ... می دهند، حتی به میزان کمتری تذکر لسانی نسبت به گناه نکردن می دادند.

 

تذکر لسانی برای همه ما واجب است. فرقی در غذای جسم و روح نیست.




برچسب ها : شهر  , دین و مذهب  ,


      
تاریخ : دوشنبه 93/9/3 ساعت 9:14 ع توسط : کریم ضیایی

به آرومی وارد صحن شدم . بی اختیار مثل تمام دفعات دیگر که مشرف شده بودم اشک درون چشمام حلقه زد . سلام دادم و وارد شدم. یه گوشه ای از رواق نشستم. زیارت نامه را باز کردم باز مثل ایام گذشته چند قطره ای اشک یادگاری در آن نگاشتم.

 

کتابچه را که بستم سفری در درونم آغاز شد یادم به شبی افتاد که وارد مسجد شدم و به ناگاه متوجه پدر و پسری شدم. خیلی عادی مثل شبهای دیگر با سلام و تعارف متعارف برای نماز آماده شدم.

بعد از نماز متوجه شدم همون پدر و پسر یه جایی گوشه صحن مسجد ایستادند و منتظرند من حرفم با آقایی که باهاش صحبت می کردم تمام بشه.

 

اومدند جلو و پدر خودش رو حسینی معرفی کرد. اهل مشهد از صنف معاملات املاک . با خانواده از شیراز برمی گشتند. پسرش را هم معرفی کرد. گفت خادم امام رضا است . خیلی هم آشنا داشت. که من حتی نمی شناختمشون.

 

به تیپ و قیافه شون هم نمی خورد که ندار باشند. سر بحث که باز شد گفت که کم پول شده و خانواده رو امامزاده گذاشته تا بیاد داخل شهر هزینه ای را از یه جایی قرض بگیره و بتونه تا مشهد بره.


حرم امام رضا


صد تومنی پول تو جیبم بود که برا ی کاری گذاشته بودم. فورا به فکر سردی هوا و خانواده اش که داخل امامزاده بودند افتادم...


دیگه حرف به امام رضا رسیده بود. عهدی با امام رئوف کردم و ... دستم رو تو جیبم . حتی نشمرده همه اش را دادم.


پرسید از کجا بریم امامزده ؟ گفتم: بیاید من برسونمتون. و تا روبروی امامزاده رسوندمشون.


یک ساعتی بعد هم با شماره ای که به من داده بود به من زنگ زد. از طرف خانواده اش هم تشکر کرد.


چند روز بعد هم پیام داد و شماره حساب گرفت که در اولین فرصت بدهی اش رو واریز کنه.


و هنوز واریز نکرده....


خیلی ها الان حرف های زیادی می زنند. تو که ساده نبوی ؟ چطوری دلت اومد؟ تو کی این همه پول داشتی . پس این همه تذکر که می دهند چرا چشمت به حساب نمی افته و ...


اما من با امام رضا معامله کردم و الان مرتبه سومی بود که امام رضا من را می طلبید و خود حضرت هم مهمان می کرد.


تو نیکی می کن و در دجله انداز         که ایزد در بیابانت دهد باز


به هر حال اگه یه روز این بنده خدا از اینجا گذر کرد و احساس بدهی کرد ، بدونه که دیگه به من بدهکار نیست من طلبم رو از امام رضا گرفتم. بره با امام رضا حساب و کتابش رو صاف کنه .


من و شما هم خیلی وقت ها از اسلام ، از امام عصر، از انقلاب، از شرع و ... مایه می گذاریم و شاید واقعا روزی بدهکار اسلام و امام و انقلاب شویم.


قضاوت شما در قبال کار من مهم نیست . مهم اینست که خودمان باشیم. به نام خودمان با دیگران معامله کنیم. نه با عنوان و پست و مقام و ... .


لطفا خودتان باشید. حتی اگر از دیگران گدایی می کنید.


لطفا اشتباه های خودتان را مردانه قبول کنید.


کاش خود را حسینی نمی نامید و نمی گفت سید است.


کاش اسم پسرش هم علی نبود.


و کاش با نام و لباس و نشانه و ... بقیه را نسبت به همه چیز بد بین نمی کردیم .


خیلی ها ما را به نام خادم می شناسند و به خاطر مخدوم ما را قبول دارند.


به هر حال جاتون مشهد خیلی خالی بود.




برچسب ها : شهر  , دین و مذهب  ,


      
تاریخ : سه شنبه 93/5/28 ساعت 6:17 ع توسط : کریم ضیایی

حتما حکایات بزگمهر، وزیر با درایت انوشیروان را شنیده اید

 

 انوشیروان از اینکه بزرگمهر صبح زود او را بیدار می کرد شکایت کرد و بزرگمهر فقط جواب داد : سحر خیز باش تا کامروا باشی.

 

انوشیروان در فکر چاره ، روزی تعدادی راهزن را مامور کرد تا بزرگمهر را در آن هنگامه سحر که راهی قصر است، غارت کنند .

 

بزرگمهر، کتک خورده و زار و نالان به دربار رسید و شاه او را به تمسخر گرفت، که چه شد؟ پس کو کامروایی صبحگاهی؟ و بزرگمهر جواب داد : دزدان سحر خیز شدند و نیز کامروا !!!

 

 

سحر

 


از این حکایت که بگذریم ، با جستجویی در روایات اسلامی نیز می بینیم ، سحر خیزی و بیداری بین الطلوعین ، تقسیم ارزاق بندگان در هنگام صبح و ... آمده است و تاکید فراوان دارد.  به تبرک اشاره ای به این روایت کوتاه، اما پر مغز و ختم کلام آقا رسول الله صلی الله علیه و آله داشته باشم که حضرت فرمودند: البرکة فی السحور ، برکت در سحر هاست.

 

الغرض ،

 

بعد از آنکه سرویسهای شبانه اینترنت به رایگان در اختیار کاربران قرار می گیرد ، بعضی تا مرز خود کشی رو به دانلود می آورند و تا دیر وقت پای سیستم رایانه خود وقت می گذرانند.

 

از قضا در یکی از این شبها، حین جستجو به مستندی رسیدم که تا کنون چهار قسمت آن منتشر شده است. مصمم بر دانلود شدم. رایانه را روشن گذاشتم و خوابیدم اما هنگام سحر و موقع اذان دیدم تازه یکی به پایان رسیده بود . دوباره عزم جزم کردم و این بار دیدم که در مدت کوتاهی سه قسمت دیگر در این رزق سحری به راحتی بارگیری شد.

 

این یعنی همه تا صبح بیدار بودند و هنگام تقسیم ارزاق خوابیدند.

 

متاسفانه این سنت شایسته سحر خیزی امروزه از بازار ما هم رخت بر بسته است و به ندرت مغازه ای را می بینی که در ساعات اولیه روز باز باشد. و شاید به صراحت بتوان گفت این برکت را از دست می دهند.

 

 وقتی به کسبه شکایت می بری، آنها هم می گویند مشتری نیست و تا جایی که  برخی به اشتباه تا پاسی از شب دنبال رزق می گردند.

 

چهار قسمت این مستند را بر روی کانال من در شبکه ویدئویی آپارت ملاحظه نمایید. 




برچسب ها : شهر  , خانه  , دین و مذهب  ,


      
تاریخ : چهارشنبه 93/5/22 ساعت 11:1 ص توسط : کریم ضیایی

آقای رئیس جمهور


سلام


شما کجای تاریخ را سراغ دارید که مردم ما از حملات ، لطمات و یورش دشمن به خود لرزیده باشند. حتی آن زمان که توزیع نفت در شهر های ما مخاطراتی داشت، به خود نلرزیدند.


اما آن زمان که معاهداتی از قبیل ترکمن چای و 1919 و ... بسته شد، لرزیدند.


شاید از کشف حجاب نلرزیدند و تمام قد در گرماگرم مبارزه ایستادند. اما در جریان کاپیتالاسیون و واگذاری حق قضاوت کنسولی لرزیدند و با رهبری امام دلگرم شدند.


از کشته شدن ها و زخمی شدن به دست ایادی دشمن هرگز نلرزیدند. جانانه از کیان مملکت خویش دفاع کردند و باز نلرزیدند.


 

 

آقای رئیس جمهور


اگر می لرزند ، گرمای اعتماد می خواهند ، اعتدال در سخن می خواهند، تدبیر در گفتار هم می خواهند. و امید به این که بزرگانشان خادمشان باشند و نه آتش بیار برای گرم کردنشان. که سید القوم خادمهم


اگر می لرزند به خاطر آنست که چشمشان به لبهای رهبرشان است که فرمود: من به مذاکرات خوش بین نیستم . پس اینها به دنبال آقا هستند که می لرزند.


این لرزیدن به سبب آن نیست که ما از تعامل هراس داریم ! نه ! ما از روباه صفتانی هراس داریم که هر چه قدر کوتاه بیاییم باز جلو تر می آیند.


اگر دسته ای می لزرند ، جهنم نمی خواهند . و اگر جهنمی شوند: الناس علی دین ملوکهم


چرا فقط  طیف مقابل شما بی سوادند و بی شناسنامه و ... !؟


این لرزیدن از هراس و سرما و ترس نیست. این لزرش غیرت دینی در قلوب است که :


  إنما المؤمنون الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم وإذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیمانا وعلى ربهم یتوکلون.


مؤمنان، همان کسانی اند که چون خدا یاد شود دلهایشان بترسد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید، و بر پروردگار خود توکّل می کنند  .    آیه دوم از سوره مبارکه انفال




برچسب ها : شهر  ,


      
<      1   2   3      >