سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پنـ5ـج دری
تاریخ : شنبه 93/12/23 ساعت 9:17 ص توسط : کریم ضیایی

این آخر سالی که همه به فکر عید هستند، ما به فکر حساب و کتاب باشیم. متن زیر از مرحوم استاد علی صفایی حائری تقدیم می شود:

 

اگر به کسی تنه بزنیم، می‏گوییم ببخشید، وقتی تخم مرغی از دست ما می ‏افتد و می ‏‌شکند، ناراحت می‏ شویم، اگر کفشی از ما گم می ‏شود، مدام دنبالش می ‏گردیم، ولی خودمان گمشده‏ ایم، هستی ما گم شده است، نعمت‏های حق را گم کرده‏ ایم و هیچ باکی نداریم و این گم کردن‏ها را جزء بدهکاری ‏ها و باخت ‏های خود به حساب نمی‏ آوریم.

 

آنجا که می‏ خواهیم استغفار کنیم، می ‏گردیم تا ببینیم آیا فحشی داده ‏ایم، غیبتی کرده ‏ایم یا نه و چون این‌ ها را در خود نمی ‏بینیم، به خود می ‏گوییم، پس خیلی آدم خوبی هستیم و برای اینکه دل خدا را هم نشکنیم، یک «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ الَیْه»می ‏گوییم و کار را تمام شده می ‏دانیم، در حالی که استغفار باید در برابر آنچه دل ما را خوشحال کرده و یا به رنج کشیده است، باشد.

 


 

باید ببینیم که دل به چه کسی داده‏ ایم؟ کجا و با چه کسی بوده ‏ایم؟ این طور محاسبه کنیم! باید ببینیم مایی که از صبح تا شب می ‏خندیم، چه عواملی موجب این شادی و رنج شده است؟ چه کسی حاکمِ دل ما بوده است؟ با چه چیزهایی مأنوس بوده‏ ایم؟ دلی را که عرش و پایتخت خدا و حریم حرم الهی است، از چه چیزهایی پُر کرده‏ ایم؟ آیا حاکم دل ما خدا بوده؟ قرار دلِ بی‏قرار ما خدا بوده؟ انس ما خدا بوده؟ چرا به دیگری دل بستیم؟ چرا به غیر او دل دادیم؟
باید این گونه محاسبه کنیم تا خود بفهمیم که بدهکاریم...





      
تاریخ : جمعه 93/12/1 ساعت 5:33 ع توسط : کریم ضیایی





      
تاریخ : سه شنبه 93/11/28 ساعت 10:5 ع توسط : کریم ضیایی

بعضی وقتها خواسته و یا نا خواسته عادتهایی داریم که شاید بدون توجه از کنار کارهای مهمی رد می شویم. برخی اوقات برای انجام نشدن کاری شاید از روی ریا مثل اسفند به هوا می پریم و گاهی حتی اهمیت آن کار را فراموش می کنیم.

 

در دهه فجر که باب مراسم وافتتاح و احترام و ... هفته پرکاری برای مسئولین و حتی مردم بود، توفیق شد من هم چند جلسه ای را شرکت داشته باشم .

 

خیلی دقت کردم ، اول فکر کردم شاید زیاد حساس شده ام. اما جلسه اول و دوم که سپری شد در جلسه سوم هم همین مسأله را مشاهده کردم. نکته ای که سالها قبل هم برخی بزرگان به آن اشاره کردند.

 

اول هر مجلسی به رسم احترام تلاوت قرآن و بعد سرود ملی خوانده می شود. ولی تا قرآن می خوانند هنوز جلسه رسمیت پیدا نکرده و همه همچنان مشغول احوالپرسی اند و تا آغاز سرود ملی را می شنوند همه با احترام به پا می ایستند و سکوت تمام جلسه را فرا می گیرد.

 

فرقی هم نمی کند کجا باشد استادیوم ورزشی و یا حتی روز 22 بهمن امسال که این مساله باز هم تکرار شد.


 

تذکر دوم: با وجود همه برنامه ریزی ها در سفر های مسئولین  ودیدن تمام دقیقه ها و ثانیه های این دیدار ها باز می بینیم در اکثر موارد سخنرانی آن مسئول با اذان ظهر همراه می شود. مورد آخر هم در سفر استانی رئیس جمهور به اصفهان ، شروع سخنرانی ایشان چند دقیقه ای به اذان ظهر بود و تا نیم ساعتی بعد از اذان ادامه داشت.

 

انتظار است آقای رئیس جمهور که به تمام معنا روحانی است توجهی به این مساله می کردند. یا مراسم استقبال زود تر برگزار می شد و یا ...

 

تذکر سوم: خیلی گذرا شاید زیاد حساس شده ام که تقریبا در همه گزارش های تلویزیونی صدای اذان را می شنویم. مورد اخیر هم همین گزارش گرد و غبار از اهواز.

 

احترام به قرآن و نماز اول وقت در برنامه های انقلابی و رسانه ای اگر اولویت نداشته باشد و در این زمینه جامعه اصلاح نشود کم کم به دست فراموشی سپرده می شود.

 

همین جا از اقدام به جای شبکه یک در برگزاری نماز جماعت اول وقت در برنامه مناظره تقدیر می شود.




برچسب ها : شهر  , دین و مذهب  ,


      
تاریخ : یکشنبه 93/10/21 ساعت 1:51 ع توسط : کریم ضیایی

حکایت کرده اند که مردى گنجشکى شکار کرد، در راه خانه، گنجشک به سخن آمد و مرد را گفت:

در من فایده اى، براى تو نیست. اگر مرا آزاد کنى، تو را سه پند مى گویم که هر یک، همچون گنجى است و اگر هر سه را به کار بگیری خوشبخت شوی که هر سه ی این پندها راز خوشبختی انسان است.
دو پند را وقتى در دست تو اسیرم مى گویم و پند سوم را، وقتى آزادم کردى و بر شاخ آن درخت نشستم، مى گویم.

مرد با خود اندیشید که سه پند از پرنده اى که همه جا را دیده و همه را از بالا نگریسته است، به خوردن گوشت او مى ارزد.
پذیرفت و به گنجشک گفت که پندهایت را بگو.

 

گنجشک گفت :
پند اول آن است که آنچه از دستت رفت بر آن افسوس مخور؛ زیرا اگر آن نعمت، حقیقتا و دائما از آن تو بود، هیچ گاه زایل نمى شد.
پند دوم آن که سخن محال باور مکن و از آن درگذر .

 
مرد، چون این دو پند و نصیحت را از گنجشک شنید طبق وعده، گنجشک را آزاد کرد.
پرنده کوچک پرکشید و بر درختى نشست. چون خود را آزاد و رها دید، خنده اى کرد.

 مرد گفت: پند و نصیحت سوم را بگو!
گنجشک گفت: اى مرد نادان، زیان کردى! در شکم من دو گوهر گرانبهاست که هر یک بیست مثقال وزن دارد.
تو را فریفتم تا از دستت رها شوم. اگر مى دانستى که چه گوهرهایى نزد من است، به هیچ قیمت، مرا رها نمى کردى.

 مرد، از افسوس و حسرت، نمى دانست که چه کند. دست بر دست مى مالید و خود را ناسزا مى گفت.
به گنجشک گفت اگر پیش من برگردی تو را عزیز می دارم و دانه و آب فراوان به تو می دهم.
 
گنجشک گفت من رفتم، منتظر پند سوم مباش!
 
مرد رو به گنجشک کرد و گفت : تو وعده دادی و حالا آخرین پندت را بگو.
 
گنجشک گفت: تو دو پند قبلی مرا فراموش کردی!
مرد ابله !با تو گفتم که اگر نعمتى را از کف دادى، غم مخور؛ اما اینک تو غمگینى که چرا مرا از دست داده اى
نیز گفتم که سخن محال و ناممکن را نپذیر؛ اما تو هم اینک پذیرفتى که در شکم من گوهرهایى است که چهل مثقال وزن دارد.
آخر من خود چند مثقالم که چهل مثقال، گوهر با خود حمل کنم !؟
پس تو لایق آن دو نصیحت نبودى و پند سوم را نیز با تو نمى گویم که قدر آن نخواهى دانست. این را گفت و در هوا ناپدید شد.




      
تاریخ : سه شنبه 93/10/9 ساعت 9:11 ع توسط : کریم ضیایی

تنها چند قسمتی از سریال پرده نشین گذشته بود که به پیشنهاد همسر مکرم به نظاره دسترنج آقای بهروز شعیبی نشستم.

 

شاید هنوز معلوم نبود که این سریال مستقیما می خواهد به روزمره یک خانواده روحانی بپردازد و نه الزاما روحانیت و یا حوزه ها. آن هم درگیریها و مشکلات خانوادگی و اجتماعی خانواده ای که هر روز تمام زندگی اش از دید مردم شهر کوچکی می گذرد. شهری که در کشور ما کم نیست. و این بار از لنز دوربینها با تفاوتی چشمگیر از دیگر آثار در این حیطه و از جنس طلا و مس.

 

نقد پرده نشین

 

برخی از متدینین تا متوجه داستان شدند در ابتدای امر موضع گرفتند. از جمله دیداری که با یکی از رفقا داشتم که با شدت و حدتی سریال ندیده را شروع به نقد کرد. حتی بعضی آن را تطهیر برخی آقا زاده ها دانستند که اتفاقا از خانواده روحانی هستند و آن را بازتاب خانواده های مذهبی جامعه دانستند و معتقد بودند که نویسنده خواسته است مسیر فرزندان روحانیت را از ایشان جدا کند.

 

البته باید حق می دادیم به این نقدها . چرا که با این مسیری که گروه فیلم و سریال کشورمان برای ساخت این دست فیلمنامه ها درباره یک قشر خاص رفته بودند و دید منفی جامعه دینی نسبت به این دست کارها، این موضع گیری ها پُر بی جا هم نبود.

 

چرا که تا الان اکثر فیلمها و سریال ها با دید طنز و حتی تمسخر ساخته شده بود . در ابتدا، همه این سریال را در ردیف مارمولک ، زیر نور ماه و حتی سریال دودکش می شمردند.

 

این جا دزد سریال های کمدی که هنوز خاطره اش از ذهن بیننده بیرون نرفته نقش روحانی مهاجر این شهر کوچک را بازی می کرد و در فیلم های قبلی دزدی بود که لباس روحانیت را ربود . حتی در یک سکانس لباس روحانیت ربوده شد و سوء استفاده هم شد. که البته چه خوب به بیننده القاء می کند که ممکن است برخی این لباس را دزدیده باشند.

 

یکی از مواردی که حتما در سالهای اول طلبگی، طلبه ها در درسهای اخلاق یاد می گیرند نقل آیت الله العظمی بروجردی است . به ایشان عرض کردند: طلبه ای دزدی کرده است و ایشان فرمودند که طلبه دزدی نمی کند. این دزد است که آمده طلبه شده است.

 

بسیاری از نقدها و جلسات و حتی مصاحبه های گروه سازنده را پی می گرفتم و انصافا موردی هم نیافتم که توهین فاحشی کرده باشد. هر چند که این موشکافی الزاما نه برای یافتن اشکال بود بلکه دیدن زندگی خودم را از دید نویسنده ای که حتی شبی حجره نشینی نکرده و شاید با طلبه ای هم سپری نکرده است.

 

تنها نکته ای که کمی مزاجم را تلخ نمود بعد از اتمام سریال و آنهم در جلسه تجلیل از بازیگران و سازندگان این سریال بود. تصاویری که از آقایان و خانمهای بازیگر این مجموعه در سایت ها ی خبری منتشر شد خلاف جریان یک ماهه سریال پرده نشین بود.

 

شاید مردم فراموش کرده بودند که واقعا این آقا رحیم که مردم یک ماه با او ارتباط برقرار کردند و شاید با روضه ناحیه ی او گریستند، آن کسی نبود که می پنداشتند. و از خانم هایی که در بیت یک عالم بودند توقع بی حجابی نداشتند.

 

تا اینکه امروز خبری دیدم که یکی از مراسمات تجلیل از دست اندرکاران سریال، در مدرسه علمیه ای در تهران برگزار شده بود.

 

آنچه که تمام حرف من بود و لفظی برای بیان آن نیافته بودم را در کلام استاد اخلاق آن مدرسه یافتم. ایشان فرموده بود:

 

«وظیفه طلبه، روحانی بودن است و نه بازیگری. طلبه اگر روحانی بشود می‌تواند اثر بسیار زیادی در جامعه خود داشته باشد. این سریال در واقع نمایشی از زندگی طلاب بود اما شما سعی کنید روحانی واقعی باشید، یک طلبه باید رفتار و کردارش انسان ساز باشد .

 

اما مطلب مهم عمل خود روحانی است. طلبه ها باید سبب افزایش آبروی روحانیت باشند، در واقع شما مربی جامعه هستید؛ باید به آن چه یاد می گیرید عمل کنید و روز به روز عمل خود را قوی تر کنید که در آینده بتوانید دردی از جامعه دوا کنید.»

 

و من می گویم: کار برای داریوش ارجمند بعد از بازی نقش مالک سخت شد. چون هنوز هم او را با نام مالک می شناسند.

 

کاش بازیگران  کمدی های گذشته که از قضا نقش اولهای مجموعه را هم بر عهده دارند مراقب شخصیت شهیدی ها و مهدوی های کسب کرده و انتخاب بازی آینده خود و عکسهایی که از آنها منتشر می شود باشند تا تاثیر یک ماهه این مجموعه در جامعه، خدای ناکرده اجتماع را به سمت اباحه گری نبرد.

 

یعنی مردم باور کنند، می شود شبی بازی طلبگی کرد و شبی دیگر بازی دیگری.




برچسب ها : مدرسه  , شهر  , دین و مذهب  ,


      
<      1   2   3   4   5   >>   >