بعد از آنکه چند سالی در طبلی تو خالی می زدم ، که فقط و فقط خود بدان مراجعه می کردم و جرأت آشکار کردنش را نداشتم و نامش را پنج دری گذاشته بودم و در گوشه ای از خاطراتم سیر می کردم و حتی نقشه هایی هم می کشیدم و گاهی بیش از حد و گاهی هم دور از انتطار ، کم، بدان سرک می کشیدم، بالاخره در این ایام عزیز و خوش یمن و زیبا ، افتتاح این دکان جدید که باید کشکولی از زیبایی های جامعه مان را به تصویر بکشد و زشتیها را بزداید، رسما اعلام می کنم.
مجموعه ای از خاطرات، پیشنهاد ها و انتقاداتی که گاه گاه به ذهنم خطور می کرد و شاید مجلس به مجلس می بردم و نقل می کردم اما گوشی برای شنیدنش نبود و یا جای خوبی برای طرحش پیدا نمی شد.
اما حال، اینجا در این پنج دری جدید که هر دری به سمتی از جامعه ایده آل به روی خواننده باز می کند ، به فراخور فرصتی که به دست آورم ، شاید گوشه ای از آنها را با شما مطرح نمایم.
تلاشم آنست که در زمان بندی مناسب از هر دری سخنی بنگارم و راه حلی . و یا لا اقل همین نگارش، نقطه شروعی برای حل آن به دست دوستان، مسئولین و.... باشد.
و اگر این بار نیز چون قبل که در گوشه ای به نشان سکوت اشاره ای کردند که هیس!
من به یاد این نقل استاد می افتم که فرمودند: به درویشی گفتند: دکانت را ببند!
و درویش دست بر دهان نهاد!!!
برچسب ها : مسجد , مدرسه , شهر , خانه , دین و مذهب ,
