کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش
مرده است احترام ... بماند بقیه اش
از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود
آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش
هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت
آمد به انتقام ... بماند بقیه اش
شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام
شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش
گویا هنوز باور زینب نمی شود
بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته
در بین ازدحام... بماند بقیه اش
راحت شد از حسین همین که خیالشان
شد نوبت خیام....بماند بقیه اش
رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول
یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش
از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش
خون علی الدوام ... بماند بقیه اش
سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش
از پیکر امام ... بماند بقیه اش
بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو
من میروم به شام ...بماند بقیه اش
دلواپسم برای سرت روی نیزه ها
از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش
دلواپسی برای من و بهر دخترت
در مجلس حرام ...بماند بقیه اش
حالا قرار هست کجاها رود سرش
از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش
تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن
از روی پشت بام ... بماند بقیه اش
قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد
شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش
برچسب ها : دین و مذهب , روضه ,
این چشم ها برای که تبخیر می شود؟
این حلقه ها برای چه زنجیر می شود؟
پیراهن محرم من را بیاورید
دارد زمان هیئت من دیر می شود
با روضه حسین نفس تازه می کنم
وقتی هوای شهر نفس گیر می شود
می آیم از کدورت و اشک عزای تو
درچشمه طهارت تصویر می شود
من دستمال گریه خود را نشسته ام
چون آب هم به نام تو تطهیر می شود
اشک تو تا همیشه جوان می چکد حسین
چشم من است اینکه چنین پیر می شود
من تازه تشنه می شوم و گریه می کنم
وقتی ز گریه چشم همه سیر می شود
ایمان به دست معجزه غم بیاورید
پیغمبری که باعث تکفیر می شود
این قطره نیست آینه توست یا علی
در اشک ما حسین تو تکثیر می شود
شاعر: رضا جعفری
برچسب ها : دین و مذهب , روضه ,
ایام شهریور برای من خاطرات شیرینی را دارد. نه تنها من بلکه همه اعضاء خانواده، پسر عمو ها و دختر عموها و الان حتی کوچکتر های فامیل. اینکه از اول شهریور تا شبی که فردایش باید به مدرسه می رفتیم، در جلسه روضه ای که در دارالولایه برگزار می شد، حضور داشتیم.
روزهای اول روضه ی امسال که باز از اول شهریورشروع شده، وارد مجلس ابا عبدالله علیه السلام شدم. یکی از اعضاء کوچک فامیل که تا بحال فقط استکان جمع می کرد و آب می داد، با شور و شعفی وصف ناشدنی جلو آمد و گفت : امسال برای اولین بار تو مجلش چای هم دادم.
دیشب دیدم محمد حسین (پسرم) هم با ذوق یکی یکی استکانها را دَم در آبدار خانه می آورد، ولی کار آنقدر براش سخت بود که همانجا تحویل می داد. به یاد دوران کودکی خودم افتادم. که می ایستادیم تا یکی از مستمعین چای خوردنش تمام بشه و در رقابت با بقیه بتونیم استکانش رو ببریم.
خدا را شاکرم که امسال نیز توفیق خدمت زیر خیمه اباعبدالله الحسین علیه السلام را نصیب ما کرد .
مجلس روضه خامس آل عبا عیلهم السلام عصر ها در دارالولایه مرحوم ضیایی واقع در خیابان شهید بهشتی تا 28 شهریور برقرار است.
یاد مرحوم حاج محمد حسن ضیایی و همه خادمان به دستگاه حضرتش گرامی باد.
عکس بالا از نمای وردی دارالولایه در انتهای دالان از مرحوم حاج آقا گرفته شده است .
در ادامه مطلب باز نشر مطلبی است که چند سال قبل در پنج دری قدیمی منتشر کردم. عنایت بفرمایید.
ادامه مطلب...
برچسب ها :
خانه , روضه ,