رمضان سال 82 بود که خواب دیدم در یه راهپیمایی بزرگ همه عکس حاج آقا رو سر دست می برند.
به عقل ناقصم تعبیر کردم امسال روز قدس حاج آقا رو از دست می دهیم. حضرت والد رو آماده کردم تا در همون شب های ماه مبارک به دیدن حاج آقا بریم. رفتیم ، حاج آقا سر صحبت را باز کردند که باید دست و آستین بالا بزنید براش. من تو فکر چی بوم و حاج آقا چی.
هنوز دو ماه نشده بود ، درست در ایام عزیمت حجاج به سفر حج ، که مردم شهرم به اندازه جمعیت راهپیمایی روز قدس در تشییع پیکر حاج آقا شرکت کردند.
امسال روضه ها مصادف با سالگرد عروج ایشون شده. یادگاری که در این گنبد دوار بماند. تنها دلخوشی ما برای نوکری
پ ن: مدتی است به برخی از دوستان قول داده ام زندگی نامه ای بنویسم از مرحوم خادم الحسین حاج محمد حسن ضیایی. در چند پیچ تاریخی مانده ام . بزودی تمام می شود. ان شاء الله